کلبه ی تنهایی

از عارفی پرسیدم چه حک کنم روی نگین انگشترم که وقتی غمگینم و وقتی شادم او را بنگرم؟گفت حک کن:میگذرد........

 سرم را نه ظلم می تواند خم کند...

 

نه مرگ...

 

نه ترس...

 

سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود پدرم

 

چه جالب، دوست داشتن شبیه مسابقه صندلی شده... دیربجنبی سرجایت

نشسته اند!!!

 

 چشمهایم را پیش طبیب میبرم نمیدانم چه مرگشان شده...


هر شب در خواب جاهایشان را خیس میکنند...

 

 تمام غصه هایی را که در نبودت خوردم بالا اوردم لعنتی...


همشون طعم بیهودگی میدادند...

 

 

نوشت قم حا...


همه به او خندیدند...


گفت:به غمهایم نخندید که هر جور نوشتم درد داره...


از ته به سر بخوان تا من ان روزها را بشناسی...

 

 تصویرش را روی کاغذ کشیدم...


دختری که در خیابان گدایی میکرد...


کاسه اش را پر پول کشیدم تا خجالت نکشد...

 

کفش تنگ باشد زخم میکند...


وای به حال دل...

 

 

دیروز و فردا هر دو نامردند...


دیرو با خاطراتش...


و فردا با وعده هایش مرا فریب داداند...


تا نفهمم امروز چگونه گذشت...

 

|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com| 

وقتی داشتی میرفتی گفتی:


دیگه هیچکی رو مثل من نمی تونی پیدا کنی...


توی دلم گفتم:اتفاقا خوبیش همینه...

 

 

می خندم...

 

دیگر تب هم ندارم...داغ هم نیستم

 

دیگر بیاد تو نیستم...

 

سرد سرد شده ام...

 

کسی چه می داند...شاید دق کردم

 

 سیگارم را روشن میکنم .و کام میگیرم...


افکارم دود میشوند ته سیگار میشود برایم ته دنیا...


و من پرت میشوم در این کابوس که تو رفته ای...

 

 از بخت بدم...


ایینه فروش شهر کوران شدم...

 

 چانه نزن خدا...


من از تو تنهاترم...


وتنها تو می دانی شمار اه های نکشیده ام را...

 

 روانشناس هم دیوانه شد...


وقتی چند لحظه از سکوتم را برایش معنا کردم...

 

 انقدر غمگین و حالم خراب است...


که حتی شیطان دلداریم میدهد...

 

 روی دیوار اتاقش زده بود:استعمال دخانیات الزامیست...


چون پنجره ی اتاقش رو به خانه ای باز میشد...


که عشقش عروس ان خانه بود...

 

 

 کاش دنیا یک بار هم که شده بازیش را به ما می باخت...

 

مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش...

 

 

هر جا که می بینم نوشته است:


خواستن توانستن است...


اتیش میگیرم...


یعنی اون نخواست که نشد...

 

                        

عمریست نشستم...

 

پای لرز خربزه هایی که هیچ وقت یادم نمی اید کی؟؟؟


خوردمشان....

 

خدایا دنیا شهوت سرایی شده برای خودش...

 

نمی خواهی فیلترش کنی...

 

از من وفای زنانه میخواهد...

 

کسی که غیرت مردانه ندارد...

 

هیچ انتظاری از کسی ندارم !

این نشان دهنده ی قدرت من نیست !

مسئله، خستگی از اعتماد های شکسته است... !

 

 

 

گاهی وقتها دلم می خواهد بگویم:
من رفتم، باهات قهرم، دیگه تموم، دیگه دوستت

ندارم...!
وچقدر دلم می خواهد بشنوم:

کجا بچه لوس؟ غلط می کنی که میری! مگه دست خودته؟

رفتن به این راحتی نیست...!
 
 
 
 

اگر از حوالی دلم گذشتی اهسته رد شو...

 

دلتنگی را با هزار بدبختی خوابانده ام...

 

دیگر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد...

 

یکبار قسمت کردم چند برابر شد...

 

دست بر دلم نزار میسوزی...

 

داغ خیلی چیزها بر دلم مانده...

 

زندگی میتواند فوق العاده باشد اگر دیگران...

 

ما را به حال خودمان بگذارند...

 

فقط یکیو میخام باهاش برم کافه . . .

برم پارک . .با هم فدم بزنیم . . .

رباط هم بود  ,  بود !!!

بی احساسیش شرف دارد به احساس بعضی ادمها . . .

 

میخواهم اینده ای بسازم که حتی....

 

گذشته ی تلخم جلویم زانو بزند....

 

به چه امیدی حوایت شوم؟؟؟

 

وقتی ادم نیستی...

 


مگر خودت نگفتی خداحافظ؟

پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟

برو به سلامت

دیگر هم سراغم را نگیر!

خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم

و دلیل رفتنت را جویاشوم...

 


 

مرا بی رحمانه  یاد نمیکنی . . .اما باز هم دلم تو را میخواهد . . .

چه غرور بی غیرتی داری ای دل من . . .

 



خداوندا امضا کن…

به یکتایی ات قسم،کم آورده ام…

بازکن نامه را،

استعفاى من است از زمینتـــ…


مبارکــــــ خودت باشد،

اینجا کسی مرا دوســــــــت ندارد...

 

کودک گل فروشی التماس میکرد گفت گل بخر...

 

گفتم برای کی...

 

گفت برای عشقت...

 

گفتم اگه عشقم به عشقش هدیه داد چی؟

 

لحظه ای مکث کرد و گفت:گلها فروشی نیست...

 

کاش...!

 

باز معلمی بود و انشایی میخواست...!

 

روزگار خود را چگونه میگذرانید...!

 

تا چند خط برایش دردودل کنم...!!!

 

زندگی به من اموخت...

 

انسان ها نه دروغ میگویند و نه زیر حرفهایشان میزنند...

 

اگر چیزی میگویند...

 

صرفا احساساتشان در همان لحظه است...

 

نباید رویش حساب کرد...

 

گفت فراموشم کن...

 

اما نمی دانست...

 

که اصلا ارزش به یاد ماندن را نداشت...

 

بوی بد خیانت تمام شهر را فرا گرفته است...

 

مردان چشم چران...

 

زن های خائن...

 

دخترای پول پرست...

 

پسران شهوتی...

 

خدایا پس چه شد یک سیب و این همه تقاص...

 

 

مرا در گـورستان سگـــها دفــن کنید...

 

تـا دمـی در کـنـــار باوفـایـان باشــم!!!

 

"دکتر شریعتی"

 

bipfa_1339951943979069_orig.jpg - #تنهایی یعنی اینکه … تو این بارون قشنگ دو نفره هیچکس نباشه که بهت بگه … عزیزم میای بریم یه قدمی بزنیم؟ … ! :(

خدایا دنیای تو مرا از زندگی سیر کرد...

 

دیگه سرنوشتم را دنبال نکن...

 

خواهشا تمومش کن...

 

 
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا